اطلاعیه

مدیریت بدن-مبانی و چارچوب نظری پیشینه تحقیق داخلی و خارجی

کد محصول: PSR7

تعداد صفحات :  ۴۲    صفحه

فرمت فایل WORD

قیمت:     ۲۶۰۰۰ تومان

دانلود فایل بلافاصله بعد از خرید

مبانی و چارچوب نظری ، ادبیات ، پیشینه تحقیق داخلی ، پیشینه تحقیق خارجی در مورد مدیریت بدن   

فهرست مطالب

مدیریت بدن   ۲

پیشینه تحقیق ۲

۲-۲ مدیریت بدن در نظریه پردازیهای جامعه شناختی       ۷

۲-۵  چارچوب نظری ۱۲

۲-۳ سبک زندگی در نظریه پردازی های جامعه شناختی    ۱۷

۲-۴ تعامل سبک زندگی و مدیریت بدن      ۲۴

۲-۴-۱  پیر بوردیو     ۲۴

۲-۴-۲  میشل فوکو   ۲۸

۲-۴-۳ آنتونی گیدنز  ۳۵

منابع و مآخذ  ۴۲

بخشی از پروژه

۲-۲ مدیریت بدن در نظریه  پردازی  های جامعه  شناختی

      رویکردهای نظری گوناگونی در جامعه  شناسی مسئله  ی چگونگی شکل  گیری بدن در متن وضعیت  های عینی اجتماعی را مطمح نظر قرار داده  اند. هر یک از این رویکردها این پدیده را در ابعاد، سطوح، شاخص  ها و دلالت-های متفاوت مطالعه کرده است. با این وصف، وجه مشترک آن  ها نفی «هستی صرفاً زیست  شناختیِ بدن» و تأکید بر سویه  های اجتماعی و برساختی آن است. فی  المثل، در رویکرد پدیدارشناختی به بدن، آن  چه محوریت می  یابد تجربه  های زیست  مند افراد است و این  که افراد چگونه جهان  شان را به شیوه  هایی معنادار تفسیر و خلق می  کنند (ترنر،۱۹۹۵: ۲۴۷). برای تشریح اصلی  ترین ایده  های این رویکرد می  توان به آرای اروینگ گافمن  اشاره کرد. او بر این نکته تأکید می‌کند که بین «خود اجتماعی» یا هویت اجتماعی با «خودِ واقعی» فاصله وجود دارد. وی برداشت از «خود» را با رهیافتی نمایشی تشریح می‌کند. گافمن با رویکرد نمایشی خود، نقش‌های اجتماعی و موقعیت‌های اجتماعی را تنها نمایش‌هایی می‌بیند که در زندگی روزمره اجرا می‌شوند. به عقیده او، «خودِ» افراد به وسیله نقش‌هایی که در این موقعیت‌ها اجرا می‌کنند، شکل می‌گیرد و معنا می‌یابد. گافمن ضمن استفاده از مفهوم «خود» تا اندازه زیادی به بدن فرد اشاره دارد. از دید او، عاملان بدنی یا جسمی نیز رأی جمع‌کن‌هایی هستند که با توسل به همه  ی روش‌های علامت‌دهی اجتماعی سعی دارند نظر دیگران را به خود جلب کنند. این عاملان بدنی، «معرف‌های تجسدیافته  ی منش و منزلت‌‌اند» که می‌توانند توسط دیگر کنشگران مورد تفسیر قرار گیرند (لوپز و اسکات، ۱۳۸۵: ۱۵۵). از نظر گافمن، صورت نشان‏دهنده  ی سن، جنسیت، موقعیت اقتصادی- اجتماعی، سلامتی و حتی شخصیت افراد است که در تعامل چهره به چهره و نیز در عملکردهای اجتماعی از اهمیت زیادی برخوردار است. صورت اجتماعی یک صـورت عمومی است و نیازمند تغییر دائمی نقاب موجود بر آن است. آرایش، وسیله-ای برای بدست آوردن این نقاب است. تنها در شرایط احساسی شدید، یا در تـــنهایـــی یا در حضور دوستان است که نقاب (آرایش) صورت کنار می‌رود و صورت خصوصی یا همان شخص واقعی ظاهر می‌گردد (سینوت،۱۹۸۸: ۶۰۶؛۱۹۹۰: ۶۱).

    در رویکرد دیگری که تا حدود بسیاری از پدیدارشناسی فاصله می  گیرد و بر بُعد زیست  شناختی بدن، همچون عینیتی متجسد و صلب، تأکید می  کند این مسئله تحلیل می  شود که افراد چگونه روابط بین بدن، هویت خویش و جامعه را درک می  کنند و چگونه بدن  شان را برای ایفای نقش  های گوناگون اجتماعی بکار می  گیرند. مثلاً از دید گیدنز ، بدن نوعی دستگاه متحرک است، مجموعه  ای از کنش  ها و واکنش  ها است، و غوطه  ور شدن عملی آن در کنش  های متقابل زندگی روزمره یکی از ارکان عمده  ی نگاهداشت و تحکیم مفهوم منسجم و یکپارچه  ای از هویت شخصی  است. بعضی از وجوه عمده  ی بدن که مناسبت  هایی با خود و هویت شخصی دارند از تمایزهایی برخوردارند. نمای ظاهری  بدن مشتمل بر همه  ی ویژگی  های سطحی پیکر ما است – از جمله طرز پوشش و آرایش –  که برای خود شخص و برای افراد دیگر قابل رویت است و به طور معمول آن  ها را به عنوان نشانه  هایی برای تفسیر کنش  ها به کار می  گیرند. کردار مشخص  کننده  ی آن است که فرد از نمای ظاهری خود چگونه در فعالیت  های روزمره استفاده می  کند. با پیدایش عصر مدرن، بعضی از انواع نماهای ظاهری و کردارهای بدنی اهمیت خاصی یافته  اند. در بسیاری از حوزه  های فرهنگی پیشامدرن، نمای ظاهری بدن به   طورکلی تابع استانداردهای مبتنی بر معیارهای سنتی بود. طرز آراستن چهره و انتخاب لباس همیشه تا اندازه  ای وسیله  ی ابراز فردیت بوده است، ولی امکان استفاده از این وسیله معمولاًَ به آسانی فراهم نمی  آمد یا اصولاً مطلوب نبود. نمای ظاهری فرد بیش از آن  که نشان  دهنده  ی هویت شخصی او باشد، بیانگر هویت اجتماعی او بود. لباس و هویت اجتماعی حتی امروز هم هنوز به  کلی از یکدیگر جدا نشده  اند و پوشش افراد همچنان از نوع و موضع طبقاتی یا پایگاه حرفه  ای آنان باقی مانده است. مدهای لباس در روزگار ما تحت  تأثیر گروه  های فشار، آگهی  های تجاری، امکانات اجتماعی- اقتصادی و دیگر عواملی است که بیشتر مروج استانداردهای اجباری هستند تا تفاوت  های فردی. در دنیای امروز نمای ظاهری به صورت یکی از عناصر مرکزی طرحی درآمده است که افراد به طور بازتابی از «خود» ارائه می  دهند. کردار به شدت تحت  تأثیر کثرت  یابی محیط  های گوناگون اجتماعی قرار گرفته است. در محیط  های اجتماعی مابعدسنتی، نه نمای ظاهری افراد را می  توان از پیش تعیین کرد و نه کردارهای آنان را. بدن افراد نیز در این اصل اساسی که «خود» فرد باید ساخته و پرداخته شود مشارکت دارد. واقعیت این است که ما بیش از پیش مسئول طراحی بدن  های خویش می  شویم و هر چه محیط فعالیت  های اجتماعی ما از جامعه  ی سنتی بیشتر فاصله گرفته باشد، فشار این مسئولیت را بیشتر احساس می  کنیم (گیدنز،۱۳۸۷: ۱۴۴-۱۴۹). از نگاه گیدنز، مقوله بدن یکی از مؤلفه  های سبک زندگی افراد است که در اصطلاح وی به پروژه  ی بازتابی تبدیل شده است. بدن به عنوان مستقیم  ترین و در دسترس  ترین قرارگاهی است که می  تواند حامل و نمایشگر سبک  های زندگی و اشکال هویتی باشد (همان،۱۴۹). به رغم این  که کار و شغل تعیین  کننده طبقه اجتماعی و سبک زندگی فرد محسوب می  شود، اما در دهه  های اخیر فعالیت  های فراغتی و عادات مصرفی به منزله شالوده  های هویت اجتماعی درک می  شوند (گیدنز،۱۹۹۴). بازتابندگی «خود»، همراه با نفوذ نظام  های مجرد به   طرزی فراگیر جسم آدمی و فرایندهای روانی او را تحت  تأثیر قرار می  دهد. در عصر تجدد، جسم مادی را کمتر از گذشته به عنوان موجودیتی برونی در نظر می  گیرند که باید خارج از هر گونه کنترل درونی به انجام وظیفه مشغول باشد: واقعیت آن است که خود جسم مادی نیز به طرزی بازتابی بسیج می  شود. آن  چه ممکن است نوعی خودشیفتگی به حساب آید، در عمل چیزی نیست جز تجلی گرایش عمیق  تری به ساختن بدن و کنترل آن (همان،۲۳).

       نظریه  پردازان دیگری در جامعه  شناسی هستند که در مفهوم  پردازی  شان از بدن قضیه  ی برساخت اجتماعی آن را برجسته  تر   کرده  اند. آن  ها بدن را محصول نیروهای اجتماعی می  انگارند و معتقدند که بدن در متن روابط و مناسبات اجتماعی و به میانجی گفتارها و زمینه  های عینی برساخته می  شود. پیروان این رهیافت بر این باورند که فیزیک بدن و هستی زیستی آن باید در ارتباط با دیگر واحدهای تحلیل اجتماعی ملاحظه شود (شیلینگ،۲۰۰۳: ۶۳). در میان این نظریه  پردازان می  توان از برایان ترنر ، میشل فوکو  و پیر بوردیو  نام برد. ترنر معتقد است که جامعه  شناسی در گذشته، به سبب پیروی از سنت فلسفه دکارتی، ذهن و بدن را جدای از هم می  دید؛ در نتیجه  ی این امر مطالعه بدن اصلاً وجود نداشت و به جای آن ذهن و فکر آدمی مورد مطالعه قرار می  گرفت. عمده  ترین پیامد این دوگرایی آن بود که بدن به موضوع علوم طبیعی و ذهن به موضوع علوم اجتماعی تبدیل شد. اما، در روزگار کنونی، همزمان با تحولات اجتماعی و فکری، بدن در نظام‌های اجتماعی مدرنیته  ی متأخر زمینه اصلی فعالیت فرهنگی و سیاسی گردیده است. صنعت زیبایی ضمن ارائه دانش و مهارت‌های ویژه به کارفرمایان و اشخاص به اهـــمیتِ رو به رشدِ آن دسته از اَشکال اجتماعیِ هویت بدنی که از نظر اجتماعی پذیرفته شده هستند، دامن می‌زند (ولینگتون،۲۰۰۱: ۹۳۳). اما موضوع بدن آدمی در نظریه  های اجتماعی اخیر بیش از هر کس با نام میشل فوکو درآمیخته است، زیرا وی اولین کسی است که پرسش از بدن را وارد علوم اجتماعی کرده است (اباذری،۱۳۸۷: ۱۴۱). فوکو پیکر آدمی را در ارتباط با ساختکارهای قدرت مورد تحلیل قرار داده و توجه خود را بیشتر بر ظهور «قدرت انضباطی» در متن جامعه  ی جدید متمرکز ساخته است. بدن به عنوان موضوع بلاواسطه  ی عملکرد روابط قدرت در جامعه  ی جدید ظاهر می  شود. روابط قدرت و دانش بدن  ها را محاصره می  کنند و با تبدیل آن  ها به موضوعات دانش، آن  ها را مطیع و منقاد می  سازند. پیکر انسان در عین حال به عنوان موضوع دانش و موضوع اعمال قدرت ظهور می  یابد. روابط قدرت، بدن را مطیع و مولد و از لحاظ سیاسی و اقتصادی مقید می-سازند. چنین انقیادی به  واسطه  ی تکنولوژی سیاسی خاصی صورت می  گیرد. تکنولوژی سیاسی بدن، مجموعه  ی تکنیک  هایی است که روابط  قدرت، دانش و بدن را به هم پیوند می  دهند (دریفوس و رابینو،۱۳۸۷: ۲۵). از دید فوکو، جهان  بینی  های سنتی و مدرن در نهایت نماینده  ی دو نظام قدرتِ مختلف  اند، و مهم  ترین فرق  شان این است که سلطه در نظام مدرن بس قوی  تر و ریشه  دارتر، و به دلیل ظاهر فریبنده  اش، بس مؤثرتر از سلطه در نظام سنتی است. قدرت در دنیای قدیم به شکل شکوه و جلال شاهانه یا هیبت الهی در پیش چشم همگان بود و همگان را دچار ترسِ همراه با ستایش و شگفتی می  کرد. در نظام جدید، قلمرو عمومی محل ظهور و نمایش قدرت نیست. قدرت در این نظام کم و بیش نامرئی است، ولی زندگی افراد زیر بازرسی و نظارت دقیق و کم و بیش همه  جانبه است. علوم انسانی با ظرافت اثرات بهنجارکننده  ی  دیسیپلین  های بدنی را به اعماق هستی فرد انسانی گسترش می  دهند. این علوم آدم  ها را اندازه  گیری و طبقه  بندی می  کنند و به شکل  های گوناگون مورد مطالعه قرار می  دهند و در نهایت آن  ها را به موضوع  های بهتری برای نظارت و کنترل تبدیل می  کنند و در مسیر بهنجارشدن قرار می  دهند. علوم انسانی جدید بیانگر آمیختگیِ دانش و قدرت  اند (حقیقی،۱۳۸۷: ۱۹۴-۱۹۶). بوردیو در کتاب تمایز  نشان می  دهد که تمایزات اجتماعی و ساختاری مدرنیته  ی متأخر به طور روزافزونی از رهگذر صور فرهنگی بیان می-شوند (بوردیو،۱۹۸۴: ۸). بوردیو معتقد است که فرهنگ، سلطه طبقه را تا جایی بازتولید می  کند که طبقات مسلط بتوانند دست کم ترجیحات فرهنگی  شان را به منزله بهترین و مشروع  ترین سبک زندگی در فرهنگ ملی تثبیت کنند (سیدمن،۱۳۸۶: ۱۹۹). به عقیده  ی وی، سبک استفاده از کالاها، روش  های لباس پوشیدن، آرایش کردن و… تشکیل-دهنده  ی یکی از نشانه  های کلیدی هویت و نیز سلاح  هایی ایده  آل در استراتژی  های تمایز می  باشند (همان،۳۰). ازنظر او توزیع فرصت  ها در جامعه براساس میزان برخورداری از چهار نوع سرمایه  ی اقتصادی (ثروت و مایملک)، سرمایه  ی فرهنگی  (آموزش، شناخت هنرها و سطوح بالای فرهنگ)، سرمایه  ی نمادین  (طرز رفتار و نمایش خود) و سرمایه  ی جسمانی  (شکل بدن، نحوه  ی صحبت کردن و طرز راه رفتن)، شکل می  گیرد (نتلتون،۱۹۹۶: ۱۲۱). در این میان سرمایه فرهنگی نقش تعیین  کننده  ای در مدیریت بدن دارد و از طریق قریحه و سلیقه‌ی افراد بر مدیریت ظاهر و بدن آنان تأثیر می‌گذارد. بوردیو، هدف مدیریت بدن را اکتساب منزلت، تمایز و پایگاه می‌داند. وی در تحلیل خود از بدن به کالایی شدن بدن در جوامع مدرن اشاره می‌کند که به صورت سرمایه فیزیکی ظاهر می‌گردد. بوردیو تولید این سرمایه فیزیکی را در گرو رشد و گسترش بدن می  داند، به  گونه‏ای که بدن حامل ارزش در زمینه‌های اجتماعی گردد  . از نظر بوردیو، بدن به عنوان شکل جامعی از سرمایه فیزیکی، در بردارنده منزلت اجتماعی و اشکال نمادین متمایز است (شیلینگ،۱۹۹۳ :۱۲۷).